بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

صدای سنبل عشق

وصف عشق

تو اون بیشه نوری که پر شده ستاره"که پر شده

قاصدک

ابرای پاره پاره

تو قصه بها ری تو"شب بی پناهی" توصبح صادق

من

گل همیشه بهاری

تو بارون امیدی"ریشه هر گلستون" همدم هر

نیستون

برای این شبستون

تو روشنی آبی"جوونه دلایی" تو گرد خاک

پاهات

درمون توتیا یی

تو شادی غمایی" صداقت کلامی" برای هر جوونه

باورن بی ریایی

تو شبنم گلایی" وسعت یه دریایی"تو آبی

آسمون

ستاره خدایی

تو مثل یه سرابی" پرنده رهایی" برای هر قصیده

شاعر واژه هایی

 

 

 

 

سنبل تنها

 

در آن باغ زمستانی" سکوتی تلخ برپا بود

وجود تک گل سنبل" سزاوار تماشا بود

گل تنها و پژمرده"همیشه زردو غم خورده

درون باغ پر وحشت"به امید سحرگا بود

هر آن دم غنچه سنبل:زدست عابران نم نم

چو تا می رفت بگریزد"به زیر پای آنها بود

تمام عابران رفتند"گلک می خواست بگریزد

ولی ترسیدو وحشت کرد"هنوز یک عابر آنجا بود

اگرچه عابرش برداشت"گل را در گلستان کاشت

ولی آن سنبل از غصه"دگر در آسما نها بود

 

 

صدای کوتاه

کنار خط خیابان "صدا زدم : در بست

کسی نبود بپرسد برای او جا هست؟

تمام پیچک شعرم به دور او پیچید

چقدر گریه که بر خاک صورتم ننشست!

تمام قصه ما مثل یک معما بود

شبیه دوز وکلک یا فریب یک تردست

خطوط پشت هم انحنای احساسم

صعود کرده برایت"ز ارتفاعی پست

میان مکث و طمانینه در نگاهی گرم  

مسیر هرچه تلاقی؛حدود هر بن بست

هنوز منتظر یک صدای کوتاهم

صدا بزن غزل من؛ صدا بزن؛ جا هست!

آلبوم معما

 

تن رود همهمه آب، من پر از وسوسه خواب

واسه رویای رسیدن، منه بی حوصله بی تاب

میون باور و تردید، میون عشق و معما

با تو هر نفس غنیمت، با تو هر لحظه یه دنیا

با تو پر شورو نشاطم، تو هیاهوی نگاهتم

تو یه آواز قشنگی، من تو آهنگ صداتم

مثل خنده رو لبهاتم، مثل اشک رو گونه هاتم

تو رو می بوسم و اما، شاعر شعر چشمهاتم

دشت پونه های وحشی، رنگ التماس و خواهش

موج خاکستری باد، شعله گرم نوازش

بیا گلواژه عشقو، با تو همصدا بخونم

تو رو دوست دارم و ای کاش، تا ابد با تو بمونم

بیقرار

برای دیدن تو بیقرارم تا بیای از سفر

بیا و حلقه بر، در بزن و، که اومدم بی خبر

بیا تا سر بزارم، روی سینه ات تا که باور کنی

نفسگیره برام، بی تو دیگه زندگی بی خبر

الهی من فدات، فدای اون چشات

می خواهم اینو بدونی، که می میرم برات

حالا یارم بیا، دلدارم بیا

حالا دل به تو دادم، جلو دارم بیا

بیا تا عطر موهات باز دوباره به تنم جون بده

بیا تا گرمی بوسه تو به رگم خون بده

بکش دست محبت بر سر من، خستگیمو بگیر

بزار عمری بمونم توی دست مهربونت اسیر

سرت رو تکیه گاهی کن، محبت را فراهم کن

تو اون چشمون عاشق را، بیا غروب صدایم کن

کنار تو اگه باشم، حباب قله قافم

تا بنشینم کنارت من، تا قلب کوه و بشکافم

عشق رویایی

روی رقص شاپرک، زیر بارون چشمهات

دل من می لرزه، واسه بوسه رو لبهات

روی اسب باله دار، تویی تنها تک سوار

عشق رویایی من، تویی عشق موندگار

فصل بارونه و عشق، رو غبار نسترن

من وتو عاشق هم، توی خواب گمشدن

شعله وحشی عشق، بی گناه و بی صدا

یه ترانه وسوسه، رنگ سرخ غروبها

با حضور آرزو، لحظه های دم به دم

هم قطار خاطره، همیشه دنبال هم

کفش جنگل های سبز، پای جاده های دور

توی تاریکی راه، رنگ چشمهات مثل نور

گلایه

شاید اون جوری که باید، قدر تو من ندونستم

حرفهایی بود تو قلبم، من نگفتم، نتونستم

من به تو هرگز نگفتم، با تو بودن آرزومه

نقش اون چشمهای معصوم، لحظه لحظه رو برومه

نیومد روی زبونم، که بگم بی تو چی هستم

که بگم دیوونهتم من، زندگیمو به تو بستم

تو رو دیدم مثل آینه، توی تنهایی شکستی

من کلامی نمی خواستم، که برام زندگی هستی

نم دونستی که چون گل، توی قلب من شکفتی

چشم تو پر از گلایه است، اما هرگز نمی گفتی

گل یاس

شهر و چراغون می کنم، آینه بندون می کنم

تاج روی زلف تو، ستاره بارون می کنم

عطر و گلابدون میارم، آینه و شمعدون میارم

بس که نازکه تنت، چو غریبه بدنت

مثل ژاله سحر، رو برگ گل می شونمت

بیا که آشیونه رو، دیوار و سقف خونه رو

برات گلستون بکنم، دنیای عاشقونه رو

بسته ام بار سفر، ای که تویی بال و پرم

با تو ای هستی من، تا به ابد همسفرم

من گلستون و دارم، حال نمی یاد در نظرم

تاج خورشید نمی خواهم، تا که تویی تاج سرم

زنده ام با نفس تو، بسته تو به جونم

بی تو من حتی یه لحظه، نمی تونم که بمونم

من اگر عاشق نباشم

من اگر عاشق نباشم، از خودم سیرم

من اگر عاشق نباشم، زود می میرم

من اگر عاشق نباشم

از خودم سیرم، زود می میرم

سینه سردش پیش ماست، لبریز دردش پیش ماست

همسفر آتش کجاست

سفره دل خالی و پیروزی است

سینه ام محتاج آتش سوزی است

نازنین همرهی با رازداران می کنی

آتشی را زیر خاکستر تو پنهان می کنی

من که خود در معبد دلدادگان آینه ام

تل خاکستر نمی خواهم درون سینه ام

صدای پای ماه

صدای پای ماه میاد تو آسمون

انگار عروسیه تو شهر عاشقون

حریر مهتاب رو سرش، ستاره دور و برش

الهی که کسی نیاد، به غیر من در نظرش

دل پر انتظاره، مژده وصل یاره

از آسمون می باره، امشب گل ستاره

من می خواهم تو چشم تو نگاه کنم

اسمتو شبانه روز صدا کنم

وقتی که سحر میشه دوباره باز

چشمهامو تو چشمهای تو وا کنم

خدا کنه که زندگی همیشه آفتابی باشه

شبها برای عاشقا، همیشه مهتابی باشه

واسه فردام

واسه فردام نگرانی، که فردا چه کنم

زیر این بار گرانی که جان را چه کنم

تو ز من ثانیه هایی که همواره ازم می خواهی

آتشی را که نَه در جان من است تو می خواهی

روزگار روز مرا پیش فروشی کرده

دل بیدار مرا پیر خراشی کرده

هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم

چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم

قصد من نیت آزار نبود، جنس من در خور بازار نبود

جنسم از خاک و دلم خاکی تر

روح من از تو ز من شاکی تر

جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا

دل گرفتار بلا و سزاوار بلا

آلبوم مسافر(گلهای غربت 3)

مسافر

تا کی جفا کشم ز تو ای بی وفا برو

بگذاشتم بر مدعیان مدعا برو

دشمن نکرد آنچه تو کردی به دوستی

بیگانه ام نکرد برو ای آشنا برو

امید صلح نیست، دگر نیست نیست نیست

منشین، منشی برو، برو بروای بی وفا برو

فریاد اهل نیرنگ، هر دوست اهل حیله

با پشت خورده خنجر، موندم تو این قبیله

راه تو برو مسافر، برگشتنت عذابه

من تشنه لب تکیدم، آب اینطرف گل آبه

از دورها چه زیباست، امواج آبی عشق

اما دریغ و افسوس، چون می رسی سرابه

نشنیده ام من از تو، یک حرف از صداقت

افسانه های دل را، بردم به سوی ظلمت

زهر است در دل جام، ریزی چو باده در خاک

گوید نوش و در دل، صدها هزار نوش دار

جاده دروغ نمی گه فریادی از رهایی است

برای پای خسته پیغام آشنایی است

کنار خط جاده هر سایه بون یا طاقه

یه سرپناه امنه، تصویری از اطاقه

تار

بیا با من بزن تار، بیا بخون تو چشمهام

که با تو شاد شعرهام، که بی تو خیلی تنهام

گرفتار تو هستم، نگهدار تو هستم

به من تکیه کن از عشق، که من یار تو هستم

حیف است که ارباب وفا را نشناسی

ما یار تو باشیم و تو ما را نشناسی

حیف است عزیزم که تو با این همه احساس

این پاک ترین عشق خدا را نشناسی

بشناس منو بشناس، تو دوست داشتن و بشناس

تو باد بهاری، حالا گلشن و بشناس

پنهون نشو از من، گریزون نشو از من

دور تو بگردم، رو گردون نشو از من

اگه داشتم

اگه داشتم تو رو دنیام یه صفای دیگه داشت

شب عشقم واسه من حال و هوای دیگه داشت

اگه داشتم تو رو رسوای عبادت می شدم

دلم این خسته عاشق یک خدای دیگه داشت

اگه داشتم تو رو اون قصه نویس

واسه من یک قصه حال دیگه داشت

می دونم زندگی این جوری نبود

می دونم، می دونم، مرد عاشق یک شبهای دیگه داشت

اگه داشتم تو رو اون میخونه که جای منه

شبها اونجا جای من یه بینوای دیگه داشت

نمی گم با تو حسم گریه دیگه گریه نبود

با تو این زمزمه ها یم های های دیگه داشت

می دونم پیش تو آروم می شدم حتی اگه

قهر و نازت واسه من درد و بلای دیگه داشت

اگه یارم می شدی، صاحب دنیات می شدم

فکر نکن چشمهای تو یک عاشقای دیگه داشت

راه سفر

باز آمده ام از راه سفر، یکبار دگر در خونه تو

گل داده باز گلخونه دل از بوی تو گلپونه تو

سر می نهد این خانه به دوش، شادان و خموش بر شونه تو

پر می کند از باده شکر، چشمون تو را پیمونه تو

باز امشب این دیوونه در بر بام و بر سر می زنه

غم اومده تا پشت در، باز حلقه بر در می زنه

یاد تو دوری تو، آتش به جونم می زنه

من می روم اما دلم، در سینه پر پر می زنه

سر دادم این میخونه ای ویرونه دل

باز امشب این دیوونه بر بام و بر سر می زنه

آلبوم سکه

 پرنده قشنگی بود و پر زد، رفیق روز تنگی بود و پر زد

خیال کردم دلش دنبال عشقه، پی خوش آب و رنگی بود و پر زد

اگه سکه دو رو داره، اسیر دست بازاره

نه عشقی داره تو کارش، نه مهری داره بازارش

تو که سکه نبودی یار بودی، به ظاهر عاشق و غمخوار بودی

منو گمراه کردی وای بر من، تو هم افسونگر و مکار بودی

خیال کردم که تو فصل بهارم، بهار و یار قلب بیقرارم

خیال کردم که تو قلب بهشتم، از این بهتر نمیشه سرنوشتم

پرنده رفت و پژمرد و دل مرد، پرنده رفت و عشق و با خودش برد

چطور پنهون می کردی از من اون رو تو

چطور پنهون می کردی عطر گیسو تو

منی که عطر گیسو تو به یک دنیا نمی دادم

چه شد من عاقبت از چشم مشتاق تو افتادم

نه نه

پشت در و ننداختی نه نه، با خوب و بدم ساختی نه نه

سرم و بگیر تو دامنت، قربون بوی پیرهنت

دنیا رو می خواستی برام، عمرت و گذاشتی به پام

عشق تو فقط زیارت، نماز بود و عبادت

حرف و حدیثت منم، عاشق گیست منم

سپیده مثل برفه، راس راستی خیلی حرفه

به انتظار دیدنم نشستی، چفت در و به عشق من نبستی

نشستی هی خدا خدا می کنی، اسم منو همش صدا می کنی

دل ناگرونم تویی، آروم جونم تویی

دل ناگرونت منم، آروم جونت منم

به تو می اندیشم

نه به ابر، نه به آب، نه به این آبی آرام بلند

من مناجات درختان را هنگام سفر

نفس پاک شقایق را در دامن کوه

رقص عطر گل یخ را با باد

همه را می بینم، می شنوم

من به این جمله نمی اندیشم ، به تو می اندیشم

به تو می اندیشم، به تو می اندیشم، ای سراپا همه خوبی

تک و تنها به تو می ادیشم، به تو می اندیشم

همه وقت همه جا، من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را، تنها تو بدان

تو بمان با من، تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب

من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند

من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

پاسخ چلچله ها را تو بگو

تو بمان با من، تنها تو بمان ، به تو می اندیشم

وقتی نیستی

وقتی نیستی خونمون با من غریبی می کنه

دل اگه میگه صبورم، خود فریبی می کنه

صدای قناری محزون و غم آلود میشه

واسه من هر چی که هست و نیست نابود میشه

وقتی نیستی گل هستی، خشک و بی رنگ میشه

نمی دونی که چقدر، دلم برات تنگ میشه

وقتی نیستی گلهای باغچه نگاهم می کنند

با زبون بسته محکوم به گناهم می کنند

گلها میگن که با داشتن یه دنیا خاطره

چرا دیوونگی کردی و گذاشتی که بره

وقتی نیستی همه پنجره ها بسته میشن

با سکوتت تو خونه، قناریها خسته میشن

روز واسم هفته میشه، هفته برام ماه میشه

نفسم به یاد تو یکی یکی آه میشه

هم پیاله

هم پیاله ما باش، ما که رفته بر بادیم

زیر گنبد این شهر، از تعلق آزادیم

بی نیاز و تنهاباش، تشنه باش و دریا باش

فارغ از من و ما باش، همپیاله ما باش

در مرام ما رندان حرص مال دنیا نیست

گوش ما بدهکار، قیل و قال دنیا نیست

بر بساط این دنیا، پشت پا بزن چون ما

تشنه باش و دریا باش، همپیاله ما باش

بزن، بزن به سنگ می، آینه های کور و کر

بمان بنام عاشقی، رفیق و خانه و سفر

رفیق همپیاله باش، که می نبوده بی اثر

هم صدا

ای همیشه ناجی من، مرحمی بر زخم این تن

سخته بی تو زنده بودن

این روزها که عاشقی هم، دیگه از یاد رفته کم کم

با تو عاشق با تو خوبم، با تو روز بی غروبم

ای همصدای دیروز و فردا، عاشق تر از ما کی میشه پیدا

وقتی تو باشی هر لحظه با من، فرقی نداره اینجا و اونجا

باورم کن

هموزم یار تنهایم، به دیدار تو می آیم، باز می آیم

اگر که فرصتی باشد، مجال صحبتی باشد، حرف خواهم زد

برای دیدن تو از حادثه ها گذشتم

کفر اگر نباشد این، من از خدا گذشتهم

عذاب این دریده ها، مرا شکسته بی صدا

دستی بکش به زخم من، که از شفا گذشتم

باورم کن، باورم کن، من که با تو صادقم

اگه خسته ام یا شکسته ام، هر چه هستم عاشقم

منو بشناس و باور کن، که خیلی خسته ام خیلی خسته ام، اما هستم

تو بیگانه نشو آلوده دستم، من به دنیا دل نبستم

اصفهان

دلم می خواهد به اصفهان برگردم

باز هم به اون نصف جهان برگردم

برم اونجا بشینم در کنار زاینده رود

بخونم از ته دل، ترانه و شعر و سرود

خودم اینجا، دلم تونجا، همه راز و نیازم اونجاست

ای خدا، عشق منو یار منو، اون گل نازم اونجاست

چه کنم با چی بگم، عقده دل رو پیش کی خالی کنم

دردمو، با چه زبون به این و اون حالی کنم

آسمون گریه کند بر سر جانانه من

اشک ریزان شده دلدار، در آن خانه من

از غم دوری او، همدم پیمانه شدم

همچو شب گرد غزل خون، سوی میخانه شدم

مست و دیوانه شدم، مست و دیوانه شدم

به خدا این دل من پر از غمه

تموم دنیا برام جهنمه

هر چه گویم من از این سوز دلم

به خدا بازهم کمه باز هم کمه

آلبوم پریچه(سفر)

پریچه

می خونم به هوای تو پریچه، چقدر خالیه جای تو پریچه

دلم کرده هوایت وای پریچه، دلم تنگه برایت

تو را می طلبم لحظه به لحظه، تویی تاب و تبم لحظه به لحظه

چشمهات شهر منه یه شهر قصه است، برای هر شبم لحظه به لحظه

تو از هزار یک شبی پریچه، به جز تو زندگی هیچه پریچه

یه دنیا همه هیچه وای پریچه، دنیام بی تو هیچه

من از نگاه تو شب و شناختم، غزل دیدم و عاشقونه ساختم

تو هر بیت غزل قصه چشمهات، دلم قافیه شد قافیه باختم

شب چشم تو قیمتی ترینه، به انگشترر عمر من نگینه

همه دنیای من فقط همینه، همین شرقی ترین شب زمینه

تو معجون گل و مخمل و نوری، پریزاده قصه های دوری

تموم قصه ها بی تو می میرند، که تو حوصله یک سنگ صبوری

کفتر کاکل بسر

کفتر کاکل به سر وای وای

این خبر از من ببر وای وای

بگو به یارم، نکن آزارم

بگو برگرده، چشم به راهشم من

خاطر خواهشم من

من برات هر چی می گفتم همه از دل بود

تو برام هر چی می گفتی همه باطل بود

رسم

این چه رسمیست که تو ناز کشی یک طرفه

این نشد کار که من ناز کشم یک طرفه

عین ظلم است که تو مست خرامان باشی

من به خواری حقارت برسم یک طرفه

نازنینم این چه رسمیست این چه رسمیست

این چه رسمیست که تو عاشق خود باشی و من

در غم سستی پیمانه تو پرپر بزنم

این که گفت که تو غرق هوس بازی خویش

منه عاشق به دل غم زده خنجر بزنم

این که گفت که من خسته ترین باشم و تو

غافل از آتش افروخته در سینه من

این چه کاری است که من مهر تو بر دل گیرم

تو شب و روز بگیری ز دلت کینه من

آرزو

آرزو داشتم، آرزو داشتم، یار من تو باشی

چراغ شام تار من تو باشی

حالا دونستم که دنیا پرستی

خوردی شراب دورنگی و مستی

وای وای، وای از این دنیا

حیف حیف، حیف از این دنیا

شاه دخترون

شاه دخترون دختر، گل بسر سرون دختر

برده اون نگاه تو، عقل و هوش من از سر

ای گل گلستانم، ای نو گل بستانم

چشمان سیاه تو، آتش زده بر جانم

این دل سرکش من تاب و توان نداره

برای دیدن تو همیشه بیقراره

اگه پیش من بیایی دل دیگه غم نداره

صفای اشک

نه از آشنایان وفا دیده ام، نه در باده نوشان صفا دیده ام

ز نامردمیها نرنجد دلم، که از چشم خود هم خطا دیده ام

به خاکستر دل نگیرند شراب، من از برق چشمی بلا دیده ام

وفای تو را نازم اشک غم، که در دیده عمری توتر را دیده ام

طبیبا مکن منعم از جام می، که درد درون را دوا می کند

حریم خدا شد چه شبها دلم، که خود را ز عالم جدا دیده ام

ازآن رو نرود سرشکم ز چشم، که در قطره هایش خدا دیده ام

برو صاف شو تا خدا بین شوی، ببین من خدا را کجا دیده ام

دلسوخته

دلسوخته تر از همه سوخته گانم

از جمع پراکنده رندان جهانم

در صحنه بازیگری، کهنه دنیا

عشق است این کهنه قمار من بازیگر آنم

با آن که غم باخته در وادی عشقم

بازنده ترین هست در این جمع نشانم

ای عشق، از تو زهر است به کامم

دلسوخت، تن سوخت، ماندن حرامم

عمریست که می بازم و یکبار ندارد

اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم

ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت

بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت

من زنده از این جرمم و تو ذبح مجازات

مرگ است مرا گر بزنم حرف ندامت

باید که ببازم، با درد بسازم

من در به در عشقم و رسوای جهانم

چون سایه به دنبال سر عشق روانم

او کهنه حریف منو من کهنه حریفش

سرگرم قماریم و او رو سر جانم

سفر

سفر کردم که از عشقت جدا شم

دلم می خواست دگر عاشق نباشم

ولی عشقت تو قلبم مونده، ای وای

دل دیوونمو سوزونده ای دل

هموزم عاشقم، دنیای دردم

مثل پروانه ها دورت می گردم

سفر کردم که از یادم بری، دیدم نمیشه

آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه

غم دور از تو موندن، یه بی بال و پرم کرد

نرفت از یاد من عشق، سفر عاشق ترم کرد

هموز پیش مرگتم من، بمیرم تا نمیری

خوشم با خاطراتم، اینو از من نگیری

دلم از ابر و بارون به جز اسم تو نشنید

تو مهتاب شبونه فقط چشمم تو رو دید

نشو با من غریبه مثل نا مهربونها

بلا گردون چشمهات زمین و آسمونها

می خواهم برگردم اما می ترسم، می ترسم، بگی حرفی ندارم

بگی عشقی نمونده، می ترسم بری تنهام بزاری

تو رو دیدم تو بارون، دل دریا تو بودی

تو موج سبز سبزه، تو صحرا تو بودی

مگه میشه ندیدت، تو مهتاب شبونه

مگه میشه نخوندت، تو شعر عاشقونه

خالق

ای خالق هر قصه من این منو این تو

بر ساز دلم زخمه بزن این منو این تو

هر لحظه جدا از تو برام ماهی و سالی

با هر نفسم داد می زنم جای تو خالی

منم عاشق ناز تو کشیدن

به خاطرت از همه بریدم، تنها تو رو دیدم

منم عاشق انتظار کشیدن

صدای پات و از کوچه شنیدم، تنها تو رو دیدم

تو اون ابر بلندی که دستهات، شفای شوره زاره

تو اون ساحل دوری که هر موج، به تو سجده میاره

تو فصل سبز عشقی که هر گل بهاره، از تو داره

اگه نوازش تو نباشه، گل گلخونه خاره

ساده دل

یه عمره که دل ای دل، رمیدی و رموندی

کبوترهای عشق و یکی یکی پروندی

هم منو خسته کردی، هم خوت و سوزوندی

عجب ساده ای ای دل

واسه سوختن و پر پر زدن آماده ای ای دل

هرکجا که غمی بود، ای دل تو شکستی

یک عمر که ای دل، تو غصه پرستی

تو هر شب و هر روزدنبال حقیقت

من عاشق دنیا، یار می و مستی ای دل

در مجمع خوبان بیهوده نشستی

با چشم خماری عهدی که نبستی

هرگز نرسوندی ما رو تو به مقصود

چی فهمیدی آخر از عالم هستی ای دل

من مست تمنا، تو همزه درویش

من خیره سر و تو، دنبال ره خویش ای دل

آلبوم خاطره

قافله عمر

این قافله عمر عجب می گذرد

دریاب دمی، که با طرب می گذرد

ساقی، غم فردای حریفان چه کنم

پیش آر پیاله را، که شب می گذرد

من از راه اومدم، دلت خواست اومدم

تو از بیراه ها رفتی، تو چشم سیاه کجا رفتی

باید سر به جنون زد، دل به خاک و خون زد

نرو از روزگارم، بی تو تموم کارم

هزار بار اومدم نبودی، گرفتار اومدم نبودی

به دنبال تو باز اومدم، به پی چشم سیاه اومدم

فقط با یک نگاهت اومدم

باید سر به جنون زد، دل به خاک و خون زد

نرو از روزگارم، بی تو تموم کارم

گذشتن از تو آسون نیست، مثل تو یار فراوون نیست

تنهایی

همه رفتند کسی دور و برم نیست

چنین بی کس شدن در باورم نیست

اگر این آخرا بی عاقبت بود

به جز افسوس هوایی در سرم نیست

همه رفتند کسی با ما نموندش، کسی خط دل ما رو نخوندش

همه رفتند ولی این ما را، همون که فکر نمی کردیم سوزوندش

که حاشا تقه ای بر در نخورده، که آیا زنده ایم یا جون سپرده

که حاشا صحبتی حرفی کلامی، که جزو رفته هاییم ما نمرده

عجب بالا و پایین داره دنیا، عجب این روزگار دل سرده با ما

یه روز دور و برم صد تا رفیق بود، منو امروز ببین تنهای تنهام

خیال کردمکه این گوشه کنارها، یمی داره هوای کار ما را

یکی هم این میون دلسوز ما نیست، نداره آرزو، آزار ما را

پروردگار

برم قربون اون پروردگاری

که عاشق کرده ما را از قراری

بیا عاشق بیا دنیا بسازیم

بیا و باوفا شو دنیا بسازیم

تو خورشید بیار و چشمه هارو

منم اون کوله بار قصه هارو

همش از تو نگاهش از تو خوبه

هلال روی ماهش از تو خوبه

دلش با تو هواش با تو، مرام با خداش با تو

محبت کردنش با من، به خاک افتادنش با من

چراغش رو تو روشن کن، لباسش رو تو بر تن کن

اذون مغربش با من، طلوع مشرقش با من

یکی بود ونبود قصه هاش با من، دل تنگ غروب و غصه هاش با من

طلا و خوشه های گندمش با تو، خداوندا رضای مردمش با تو

صدای آشنا

صدای سنگ پا
اهل حمام من

پوستم مهتابی است

پدرم دلاک است

سر طاسی دارد

لنگ می اندازد

پدرم شامپویی مصرف کرد

کله اش هی کف کرد

و سپس مویش ریخت

و چه اندازه سرش براق است!

حرفه ام دلاکی است

هدف من پاکی است

می نشینم لب سکو آرام

یک نفر با احساس

و تصور کرده خوش پرو پاست!

کودکی را دیدم

می دوید در پی صابون و لگن

ای نهان در پس در

خشک آوردم خشک!

مشتری های عزیز

لگن خاصره هاتان سالم

رخت ها را نکنید

آب مان بند آمد!!!!

(سهراب سپهری)




فال حافظ

سحر دولت بیدار به بالین آمد

گفته بر خیز که این عینکی از چین آمد

نفت می خواست که دادیم ز آب ارزانتر

به گمانم که کنون از پی بنزین آمد

موشک کهنه به ما دادو نگفتیم سخن

باز گویا پی بیزی نس شیرین آمد

چین همان است که بر متروی ما واگن داد

که صدای تلق اش تا به ورامین آمد

خاتمی رفت که بگیرد کمک از چینی ها

به چه امید روان گشت و چه مسکین آمد

این ابر قدرت اگر نم ندهد . پس چه کنیم؟

گر چه از بهر کنف کردن پوتین آمد

مثل سمسار که در خانه مقروض آید

توی این خانه ، هی آن آمدو هی این آمد

دولت دوم خرداد ز بس ته چین خورد

پیش چین قیمت او یکسره پایین آمد

گو به سید که فروکش نکند با جین سینگ

باد فتقی که از این صنعت سنگین آمد

بر سر تربت حافظ همه مرداند چرا؟

مگر این حافظ بیچاره ز قزوین آمد؟

(رئیس جمهور چین و همراهانش در حافظیه)


دوستت دارم را

من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام!

این گل سرخ من است!

دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه

به خلق.

که بری خانه دشمن !

که فشانی بر دوست!

در دل مردم عالم ، به خدا ،

نور خواهد پاشید،

روح خواهد بخشید.

تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار

بگو!

این دلاویز ترین شعر جهان را ، همه

وقت.

نه به یکبار و نه به ده بار، که صد بار

بگو!

دوستم داری را با من بسیار

بپرس!

دوستم داری را با من بسیار

بگو !


شیرین و فرهاد

دوباره شب شد و من بیقرارمConnect کن، زود بیا، در انتظارم

بیا، من آمدم پای Messenger        شدم مسحور آوای Messenger

بیا Hard دلت را ما ببینیم        گلی از گنج Home Pageت بچینیم

بیا Icon نمای بی‌نشانم        که من جز آدرس Mailت ندانم

بیا امشب کمی Online باشیم        و یا تا صبح تا Sun Shine باشیم

بیا «انگوری» بی تو غش کرد        و حتی Hard Diskش هم Crash کرد

بیا ای عشق Dot Com عزیزم        به پای تو Wها بریزم

مرا در انتظار خویش مگذار        و پا ز اندازه آن بیش مگذار

بیا ای حاصل Search جهانی        بیا اجرا کن آن File نهانی

بیا در دل تو را کم دارم امشب        حدودا 100 مگی غم دارم امشب

اگر آیی دعایت مینمایم        دعا تا بینهایت مینمایم

اگر آیی دعای من همین است        و یا نقل بمضمونش چنین است:

مبادا لحظه‌ای DC شوی یار ‌/ جدا از پای آن PC شوی یار

مبادا نام ما را پاک سازی        و کاخ آرزو را خاک سازی

بمان تا جاودان اندر دل من        بمان تا حل شود هر مشکل من