بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

یک پست باحال ...

شش سال اوّل زندگی:
گریه نکن
شیطونی نکن
دست تو دماغت نکن
تو شلوارت پی‌پی نکن
مامانت رو اذیّت نکن
روی دیوار نقاشی نکن
انگشتت رو تو پریز برق نکن
دمپایی بابا رو پات نکن
به خورشید نگاه نکن
شبها تو جات جیش نکن
تو کمد مامان فضولی نکن
با اون پسر بی‌تربیته بازی نکن
اسباب‌بازی‌ها رو تو دهنت نکن
زیر دامن شمسی خانوم رو نگاه نکن
دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن

۲-
دوره ی دبستان:
موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
پات رو تو جامیزی نکن
ورقهای دفترت رو پاره نکن
مدادت رو تو دهنت نکن
به دخترهای مدرسه بغلی نگاه نکن
تخته پاک‌کن رو خیس نکن
حیاط مدرسه رو کثیف نکن
با دخترها شمسی خانوم ((دکتربازی)) نکن
دست تو کیف بغل دستیت نکن
تخته‌سیاه رو خط‌خطی نکن
گچ رو پرت نکن

• تو راهرو سرو صدا نکن
تو کلاس پچ‌پچ نکن
• ATARI
بازی نکن

۳-
دوره ی راهنمایی:
ترقّه بازی نکن
• SEGA
بازی نکن
جاهای بدبد فیلمها رو نگاه نکن
موقع برگشتن از مدرسه دیر نکن
تو کوچه فوتبال بازی نکن
دست تو جیبت نکن
با مامانت کل‌کل نکن
تو کلاس صحبت نکن
بعد از ظهر سروصدا نکن
با دختر شمسی خانوم منچ بازی نکن
اتاقت رو شلوغ نکن
روی میز بابات کتابهات رو ولو نکن
عکس لختی تماشا نکن
با بچّه‌های بی‌ادب رفت و آمد نکن
جرّ و بحث نکن

۴-
دوره ی دبیرستان:
با کامپیوتر بازی نکن
تو حموم معطّل نکن!!
تقلّب نکن
با دوستات موتورسواری نکن
عصرها دیر نکن
با دختر شمسی خانوم صحبت نکن
با بابات دعوا نکن
تو کلاس معلّمتون رو مسخره نکن 
• تو خیابون دنبال دخترها نکن

مردم‌آزاری نکن
نصف شب سرو صدا نکن
فیلم بد نگاه نکن
وقتت رو با مجله تلف نکن
چشم‌چرونی نکن 

با دوربین از دخترای مردم عکس برداری نکن!!!
ِDJ  بازی نکن

۵-
دوره ی دانشگاه:
رشته‌ای رو که دوست داری انتخاب نکن
• ۲۴
ساعته چت نکن
سر کلاس درس غیبت نکن
با دختر شمسی‌خانوم دل و قلوه ردّ و بدل نکن
خیابون‌ها رو متر نکن
تو سیاست دخالت نکن
با دخترهای مردم هر کاری دلت خواست نکن
شب برای شام دیر نکن
با مأمور پلیس کل‌کل نکن
چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
موبایلت رو Reject نکن
استادت رو اُسگل نکن
حذف پزشکی نکن
آستین کوتاه تنت نکن
همه رو دودره نکن

 با تلفون زیاد صحبت نکن
همه رو دودره نکن

۶-
دوره ی سربازی:
موهات رو بلند نکن
روت رو زیاد نکن
از اوامر سرپیچی نکن
فرار نکن
با اسلحه شوخی نکن
غیبت نکن
به آینده فکر نکن
درگیری ایجاد نکن
به فرمانده بی‌احترامی نکن
غیر از خدمت به هیچ چیز دیگری فکر نکن
با رئیس عقیدتی جرّ و بحث نکن
اعتراض نکن
با دختر شمسی خانوم نامه‌نگاری نکن
از تلف شدن وقتت ناله نکن
از آشپزخونه دزدی نکن

۷-
دوره ی شوهر بودن:
با زنت شوخی نکن
زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
به زنت خیانت نکن
با دوستانت الواتی نکن 
• تو
Orkut خودت رو Single معرفی نکن

به زنهای دیگه نگاه نکن
موبایلت رو قایم نکن
از عکسهای قبل از ازدواجت نگهداری نکن
پولت رو خرج دوستات نکن
رفتار دوران مجرّدی رو تکرار نکن
غیر از زندگی مشترک به هیچ چیز فکر نکن
ریسک نکن
بدون اجازهء زنت هیچ کاری نکن

۸-
دوره ی پدر بودن:
بچّه رو تنبیه نکن
به بچّه بی‌توجّهی نکن
بچّه‌ت رو با بچّه‌های دیگه مقایسه نکن
به بچّه توهین نکن
بچّه رو از بازی منع نکن
بچّه‌ت رو به کتک زدن بچّهء دختر شمسی خانوم تشویق نکن
با بچّه کل‌کل نکن
بچّه رو محدود نکن
بچّه رو از جنس مخالف دور نکن
به مادر بچّه بی‌توجّهی نکن
بچّه رو به هیچ چیز مجبور نکن
آزادی بچّه رو محدود نکن
به حلال‌زاده بودن بچّه شک نکن
از خواستهای بچّه چشم‌پوشی نکن
جلوی بچّه با مادر بچّه ... نکن


۹- دوره ی پیری:
برای بچّه‌هات مزاحمت ایجاد نکن
نوه‌هات رو لوس نکن
با پیرزن‌های دیگه معاشرت نکن
به خاطراتت فکر نکن
پولت رو خرج نکن
هوس جوونی نکن
غیر از آخرتت به هیچ چیز فکر نکن
با زنت بی‌وفایی نکن
از رفتن به خانهءسالمندان احساس نارضایتی نکن
لباس شاد تنت نکن
به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجّه نکن
تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن
از گذشته ناله نکن
به هر کی رسیدی، نصیحت نکن
به آینده فکر نکن

۱۰-
دوره ی پس از مرگ !
حالا دیگه دورهء نکن تموم شد! حالا هر کاری دلت می‌خواد بکن...
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
• ...
بکن
 

• ...ولی فقط با روح دختر شمسی خانوم کاری نکن!!!

رستم و ویروس

کنون رزم ویروس و رستم شنو دگر ها شنیدی این هم شنو

که اسفندیارش یکی دیسک داد بگفتا که رستم که این نیکزاد

در این دیسک باشد یکی فیلم ناب که بگرفتم از سایت افراسیاب

چنین گفت رستم به اسفندیار که من گشنمه نون سنگک بیار

جوابش چنین داد خندان طرف که من نون سنگک ندارم به کف

برو حال می کن به این دیسک ها ! که هم نون و آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوی خانه اش شتابان به دیدار رایانه اش

وآمد به نزدMini Tower اَش بزد ضربه بردکمهPower اَش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت مر آن دیسک را درDriveاش گذاشت

نکرد هیچ صبر و نداد هیچ لفت یکی لیسک ازRoot گرفت

در آن دیسک دیدش یکی فیلم بود بزد اینترآنجا و اجرا نمود

به ناگه چنان سیستمش کردهانگ که رستم درآن ماند مبهوت و منگ

تهمتن کلافه شد و داد زد ز بخت بد خویش فریاد زد

چو تهمینه فریاد رستم شنود بیامد که لیسانس رایانه بود

بدو گفت رستم همه مشکلش وز آن دیسک و برنامه خوشکلش

یکی Toolkit درآن دیسک بود بسر آورد آنرا و اجرا نمود

همی گشتToolkit،Hardاندرش چو کودک که گردد پی مادرش

به ناگه یکی رمز Virus یافت پی حذف امضای ایشان شتافت

چو ویروس را نیک بشناختش مراز Boot Sector برانداختش

یکی ضربه زد بر سرشToolkit که هرByte آن گشت 80 Bit

به خاک اندر افکند ویروس را تهمتن به رایانه زد بوس را

چنین گفت تهمینه با شوهرش که این بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خریت مکن ز رایانه اصلا تو صحبت مکن

قسم خورد رستم به پروردگار نگیرد دگر DISK از اسفندیار

نخوانی ضرر کردی اونم چه ضرری

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا : به جای هدهد دیش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی
گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان
گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟
! گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی

بیوگرافی کارهای روزانه یک دیوانه

روز چهارصد و شصت و سوم از روزهای مشابه:

ساعت 4:30 بامداد

ساعت زنگ. کامپیوتر خاموش، کمی جیش! چراغ خاموش، خواب.

 ساعت 7:30 صبح

ساعت زنگ، زنگ ساعت خاموش، خواب.

 ساعت 7:35 صبح

مامان صدا، سرویس رفت، جا موند، دانشگاه نرسید، کلاس غیبت، درس حذف، خواب.

 ساعت 10:27 صبح

از خواب بیدار، کمی جیش، ناراحت نبود که درس حذف شد، کمی نون خشکه، کامییوتر روشن، کانکت به اینترنت، نهار نخورد، غذا نخورد، آب نخورد، جیش نکرد، چت کرد، سایت آپ دیت کرد، چت زد!، وبلاگ آپ دیت زد!، چت فرمود، چت نکرد.

 ساعت 17:46 بعد از ظهر

کامپیوتر خاموش، کتاب سر راه شوت، کمی نون خشکه با پنیر، جیش فراموش، آب خوردن وقت نشد.

 ساعت 17:59 بعد از ظهر

کامییوتر روشن، کانکت به اینترنت، شام نخورد، میوه نخورد، آب نخورد، جیش نکرد، چت کرد، سایت آپ دیت کرد، چت زد!، وبلاگ آپ دیت زد!، چت فرمود، چت نکرد، روزنامه خوند، گل فرستاد، جدول حل کرد، جوک خوند، سیاسی خوند، اجتماعی خوند...، 100 تا وبلاگ خوند، شعر خوند، مدونا جدید گوش داد، مریلین مونسون گوش کرد!، نقشه همه‌ی راه‌های شوسه‌ی جهان رو دید، سه تا فیلم دید، خفه کرد (خود را)، کامپیوتر خاموش کرد، رفت بخوابه...

ساعت 1:59 شب

مُرد.

پایان...

علت مرگ : جنون مزمن!

روایت واقعا خوندنی

روزی جمعی از مریدان نزد شیخ آمدند و گفتند: یا شیخ مدتی است که در شهر شلوار کوتاه رایج گردیده و دختران بسیاری این البسه بر تن می‌کنند.

در مذمت شلوار کوتاه چیزی بگو تا دختران از پوشیدنش صرف نظر نمایند.

شیخ ما خروشید و گفت: خاموش!!! که شلوار کوتاه را فایده بسیار است و من در مذمتش هیچ نگویم.

گفتند: یا شیخ! فایده‌اش چیست؟

شیخ ما گفت: چون دختران شلوار کوتاه پوشند، پسرها سر به زیر گردند و پایین را بنگرند.

چون پایین را بنگرند هم از گزند تیر شیطان در امان مانند هم از شر چاله‌های خیابان که علما فرموده‌اند:

الا دختر که شلوارت بلند است / بیا از کوچــــه ما هم گذر کن

برای حفظ من از شــر شیطان / کمی شلوار خود کوتاهتر کن