بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

دو نقطه ضعف مردم در مجالس عزادارى

حدیث از امام حسین (ع)

قالَ ابوعبد الله الحسین (ع): اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَالْباطِلَ لایُتَناهى‏ عَنْهُ، لِیَرْغَبُ الْمُؤمِنُ فِى لِقاءِ رَبِّهِ‏ (1).

آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏شود و از باطل جلوگیرى نمى‏گردد؟ پس مؤمن باید براى لقاى پروردگارش (شهادت در راه خدا) آماده گردد.

این قسمت رو از استاد شهید مرتضی مطهری انتخاب کردم چون حرف زدن در مورد حسین کار هر کسی نیست هنوز خیلی مونده تا ما حسین رو بشناسیم

یکى از نقاط ضعف این است که معمولا،هم صاحبان مجالس یعنى مؤسسین مجالس-چه آنهایى که در مساجد تاسیس یک مجلس مى‏کنند و چه آنهایى که در منازلشان،بالخصوص کسانى که در منازلشان-و هم مستمعین[خواهان زیادى جمعیت هستند]و این در حدودى که من تجربه دارم استثنا ندارد.گر چه من یکى دو سال است که دیگر منبر نمى‏روم و بحثهایم منحصر است‏به همین جلسات محدودى که اینجا بحث مى‏کنم یا در انجمن اسلامى مهندسین سالى دو سه جلسه بحث مى‏کنم،ولى در چند سالى که گاهى مى‏رفتم،این را احساس مى‏کردم و مى‏توانم بگویم براى این امر استثنا ندیدم که هم مؤسسین و هم حتى مستمعین آن چیزى را که مى‏خواهند ازدحام جمعیت است.اگر جمعیت ازدحام بکند راضى است،اگر جمعیت ازدحام نکند راضى نیست.این،نقطه ضعف است

 

ادامه در کربلا آنلاین

مناجات حضرت رضا ( علیه السلام )‌:

مناجات با خدا
بارالها!
در پیشگاه تو ایستاده ام،
و دستهایم را به سوى تو بلند کرده ام،
آگاهم که در بندگى ات کوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى کرده ام،
اگر راه حیا را مى پیمودم از خواستن و دعا کردن مى ترسیدم...
ولى … پروردگارم!
آن گاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا مى خوانى ،
و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده مى دهى ،
...
براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانى هاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.
و به وسیله پیامبرت که او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدى ،
و به وسیله برترین زن،
و به فرزندانش، که پیشوایان و جانشینان اویند،
و به تمامى فرشتگانى که به وسیله اینان به تو روى مى کنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تواند، وسیله قرار مى دهند، به تو روى مى آورم.
...
پس بر ایشان درود فرست،
و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى شود قرار دادم
اگر با این همه، خواسته ام را رد کنى ، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى گردد،
همچون مالکى که از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى که از بنده اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى زند.
واى بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى ، پس به درگاه چه کسى روى کنم؟
اما... اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده، و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى ، چونان مالکى هستى که لطف و بخششى را آغاز کرده، و دوست دارد آن را به انجام رساند؛ و مولایى را مانى که لغزش بنده اش را نادیده انگاشته و به او رحم کرده است.
در این حالت نمى دانم کدام نعمتت را شکرگزارم؟
...
آیا آن هنگام که به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته هایم را بر من مى بخشایى ؟
...
یا آن گاه که با آغاز کردن کرم و احسان بر عفو و بخششت مى افزایى ؟


پروردگارا!
خواسته ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که...
گناهان گذشته ام را بیامرزى ،

و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى ،
و پدر و مادرم را که دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاکها خفته اند، ببخشى .
...
تنهایى شان را با انوار احسانت از بین ببر،

و وحشتشان را با نشانه هاى بخششت به انس بدل کن،
و به نیکوکارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهکارشان مغفرت و رحمت عطا کن،
...
تا به لطف و مرحمتت ازخطرات قیامت درامان باشند،
به رحمتت در بهشت ساکنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار کن،
تا مشمول شادمانى گذشته وآینده شویم.

سخن هفته سخن حق ۲

عکس واقعی از خداوند

 
در آغاز حتی نیستی هم وجود نداشت

زیرا باید هستی وجود می داشت که نیستی در مقابل آن معنا می یافت و تعریف می شد

و تنها خود خداوند بود جدای از همه هست و نیستها

و روزی خداوند اراده کرد تا روحش را در عالم وجود نمایان سازد و اینطور بود که هستی با همه زیبائیهایش شکل گرفت

و طبیعت و هستی از وجود او سرچشمه گرفت و خداوند عکس خود را برای اندیشه و توجه در زمین به یادگار گذاشت

و عکس بالا تنها عکسی کوچک و واقعی از خود خداوند است

به عبارت بهتر عکس بالا فقط یک عکس 3در4 است

برای دیدن عکسهای بزرگتر لطفا به کهکشانها نگاه کنید .کهکشانهائی که در آنها سایر آفریده های او در آنها ادامه زندگی می دهند

و به این اندیشه کنیدکه هستی تا کجا امتداد دارد و یقینا در نقطه ای هستی به پایان می رسد و پس از آن مرز که هستی به پایان می رسد نیستی آغاز می شود

نیستی که نیست ، اما آغاز می شود

زیرا هستی انتهائی دارد

و شک نداشته باشید که اگر تعریف ما از خداوند تنها خلاصه به بهشت و جهنمش نمیشد دیگر برای همه ما آزار رساندن به دیگران برای کسب امتیازات مادی هیچ مفهومی نداشت

 

هستی و نیستی 

همه می دانیم که در ابتدائی ترین تقسیم بندی برای همه طبقات آنها را به دو دسته کلی هست و نیست تقسیم می کنیم

در ابتدا و قبل از رشد علم هستی و نیستی تعریف بسیار ابتدائی داشت

یعنی هر چیزی که فقط با چشم قابل دیدن بود هستی داشت

و هر چیز که قابل دیدن با چشم نبود وجود نداشت

که نمونه بارز آن سخن گالیله بود که چون با چشم قابل دیدن نبود حتی ئینداران آن موقع فقط بخاطر چیزی که با چشم قابل دیدن نبود و هستی نداشت می خواستند گالیله را اعدام کننذد

و یا اکسیژن موجود در هوا که اگر برای چند دقیقه نباشد همه انسانها نیست خواهند شد

اما امروز من قصد دارم تا نتیجه گیری خودم را از هست و نیست بیان کنم و باز هم مثل همیشه می گویم که این نتیجه گیری خود من است و احتمال بسیار زیاد دارد که حتی اشتباه باشد

اما من به آن تا این لحظه اعتقاد دارم

چون با تفکر و نتیجه گیری به آن رسیده ام . پس تا زمانی که به نتیجه بهتر و درست تری نرسم این عقده همچنان باور من خواهد بود

ما به هر چه که در این دنیا وجود دارد می گوئیم هست و هر چه که در این دنیا وجود ندارد می گوئیم نیست

البته بحث من از هست و نیست جدای از درک و احساسات ما درباره آن چیزهائی که هستند اما دیده نمی شوند است

یعنی من بحثی درباره اشتباه انسان در درک محدوده هستها و نیستها بخاطر دانش کم بر آنچیزهائی که هستند اما چون دیده یا حس نمی شوند اما نیست عنوان می شوند ندارم

بلکه سخن من درباره ماهیت خود هستی و نیستی است نه هر چیزی که به این دو دنیا نسبت داده شوند یا نشوند

تا به حال خود من فکر می کردم هر چیزی که هست وجود دارد و چیزی که نبوده یا "نیست می شود" وجود ندارد

اما بعد از ماهها تفکر به این نتیجه رسیدم جهانی نیز به نام نیستی وجود دارد

یعنی همه هستها وقتی نبودند در آ ن دنیا بودند و وقتی هم نیست می شوند به آن دنیا می روند

برای درک بهتر شما و گسترش دید شما ، توجه شما را به پهنای آسمان جلب می کنم

سیاره ما زمین به همراه سایر سیارات و ستاره هایش تنها یک کهکشان از کهکشانهای بی نهایت زیاد است که در دنیا هست

اما هستی تا هر کجا که امتداد داشته باشد بالاخره مرزی دارد

چون منبع بی پایان فقط خداست و هر آنچه که هست روزی نبوده و روزی هم نخواهد بود و ویژگی دیگر همه هستها انتها دار بودن آن است

به یک جا ختم می شود ، حتی کهکشانهای بزرگ موجود در آسمان

و حال سوال این است که پس از پایان هستی چه دنیائی وجود دارد !؟

و من اعتقاد دارم که پس از آن مرز نیستی آعاز می شود

نیستیی که نیست ، اما آغاز می شود

و من نیستی را واقعا نبودن نمی دانم

بلکه جهانی است که هر آنچه که نبوده و یا روزی می خواهد باشد و یا نیست شده در این دنیا وجود دارد ، اما بدون هیچ فعالیتی که هستها انجام می دهند

به بیان ساده من جهان نیستی و هستی را دنیای بالقوه و بالفعل می نامم

یعنی اینکه همه نیستها هستند و قابلیت هست شدن را دارند

در کودکی سخنی شنیدم که نمی دانم تا چه حد درست است

اما از نظر من بسیار معنا دار بود و اینکه هر آنچه که را بتوانیم تخیل کنیم و در ذهنمان بسازیم وجود دارد

زیرا اگر وجود نداشت قابل تصور نبود

و این قدرت بی نهایت ذهن انسان را که از خود خداست می رساند

 بهشت و جهنم

 

 

امروزه می توان گفت که همه انسانهائی که به روح انسان اعتقاد دارند برای انسان زندگی دیگری جدای از این دنیا قائلند

یک زندگی جاوید که البته خوب یا بد بودن این زندگی جاودانه بستگی به خود فرد دارد و کارهائی که در این دنیا انجام داده

و هر دینی هم با توجه به سطح شعور مردمان خود تعریفی خاص از مکان بهشت دارد

برخی از ادیان بهشت را در آسمان می دانند

بطور روشن تر اعتقاد مسلمانان این هست که بهشت در 7 آسمان بالاتر از زمین و جهنم در 7 آسمان پائین تر از زمین قرار دارد و هر کدام هفت طبقه است که طبقه هفتم بهشت برای نیکوکارترینها و طبقه هفتم جهنم برای پلید ترینهاست

در صورتی که همه امروزه می دانیم که آسمان بالا و پائین ندارد

زیرا که زمین می چرخد

هم به دور حود و هم به دور خورشید

پس بالا و پائینی وجود ندارد

و خداوند برای لمس کردن بزرگی و والا بودن بهشت و برای درک ذهن مادیگرای انسان بهشت را برای ما در بالا که نشانه والائی و بالاتر بودن دارد تعریف کرده و جهنم را پائین که نشانه پستی و خواری است تعریف کرده

اما نعمتهای بهشت و عذاب دوزخ

خداوند بزرگ در کتابهای آسمانیش آتش را نماد عذاب و میوه های بهشتی و حوریان را نماد بهشت قرارداده

آیا به راستی چنین است!؟

به نظر من نه

در جهان دیگر سزای انسان کاملا با این جهان مادی متفاوت است

زیرا ساختار دو جهان متفاوت است

اما خداوند چرا اینطور مثال آورده!؟

به نظر من خداوند شعور مطلق است و برای ذهن مادی گرای انسان باید مثالی را بزند که قابل درک و لمس باشد تا باور کند

تا ایمان بیاورد

همه می دانیم که چیزی که برای انسان قابل درک نباشد، قابل پذیرش نیست

فرض کنید خداوند برای انسان از نفمتهائی که در بهشت هستند و بی نهایت از نعمتهای این دنیا بهترند می گفت

اما قابل درک نبود

یعنی انسان چون با آنها سر و کار نداشت

برایش تعریف نداشت درکش نمی کرد

آیا به امید آنها از گناه دوری می کرد؟

و یا بر عکس اگرخداوند از عذاب جهنم که در نوع خود بی نظیر است می گفت و با تند ترین کلمات می ترساند

آیا انسان می ترسید!؟

انسان چطور بترسد از چیزی که تعریفی از آن ندارد در این جهان و با آن سر و کار نداشته !؟

پس خداوند بزرگ برای امید دادن و بیم دادن به انسان مجبور بود حقایق را طوری بیان کند که برای انسان قابل درک و فهم باشد

تا بپذیرد

اما حال این سوال که آیا عذاب جهنم ابدی است؟

به نظر من خیر

خداوند خودش گفته من عدل مطلقم

مهر بی پایانم

و حال از این سوی بنگرید که خداوند گفته انسانهای بدکردار در آتش دوزخ تا ابد خواهند ماند

و حال با توجه به دو گفته بالا به این مثال توجه کنید

به عنوان مثال من 100 سال عمر کنم و همه 100 سال را هم گناه کنم

از بدو تولد تا مرگ

و در آنصورت به جهنم خواهم رفت و تا ابد عذاب خواهم کشید

آیا این با عدل خداوند سازگار است که منی که 100 سال عمر کرده ام تا ابد عذاب بکشم!؟

بالاخره روزگاری عذاب همه گناهانم را خواهم کشید

و زمانی که عذابم تمام شد ،آیا با عدل خداوند سازگار است که باز در دوزخ بمانم!؟

لطفا باقی این مقاله را خودتان فکر کنید

 

نیک و بداین نوشتار کامل نیست

به نظر شما چه کارهائی خوب و چه کارهائی بد هستند

به نظر من نمی توان روی هیچ یک از پدیده های جهان بطور مطلق صفت خوب یا بد را گذاشت

همه پدیده ها ، حالات و موجودات در حالت عادی خنثی هستند

بلکه نحوه مصرف و استفاده از آنها در شرایط خاصشان باعث می شود که خوب یا بد شوند

مثال سرما چقدر در تابستان خوب است اما در زمستان بسیار بد

و گرما چقدر در زمستان خوب است اما در تابستان بد

حتی قرص و دارو چقدر برای بیمار خوب است و برای انسان سالم مضر

پس چه چیز را می توان خوب نامید و چه کاری را بد

در ابتدا پیش خود گفتم کاری که باعث شادی طرف مقابل شود را می توان یک کار نیک شمرد و کاری که باعث ناراحتی طرف مقابل شود را کار بد

اما پس از تفکر دوباره دیدم که گاهی اوقات این شرایط بوجود می آید که کا کاری برای طرف مقابل می کنیم اما طرف مقابل برداشت بد کرده و ناراحت می شود

و در حقیقت کاری را که ما فکر می کردیم برای طرف مقابل خوب است در حقیقت باعث ضرر زدن به او شد

و از سوی دیگر گاهی اوقات کار خوبی به نفع طرف مقابل است اکما با انجام این کار طرف مقابل شاد نمی شود

مثل پیشنهاد خوب یا بازداشتن دوستی از راهی که به راه نیک نیست و باعث ناراحتی طرف مقابل می شود

 

 انسان به تمام معنا خدا خواهد شد

 

من وقتط که سال دوم داشنگاه بودم به این بحثی که عنوان کردم فکر کردم و وقتی مثل الان و بدون هیچ توضیحی برای استاد یکی از دروسی که بخاطر وجود اراجیف زیاد در آن از آن متنفر بودم بازگو کردم بسیار ناراحت شد و با من به تندی برحورد کرد

او از آن دسته انسانهائی هست که من به آنها می گویم دیندار تر از خدا

انسانهائی کثیفی که حق تصمیم گیری و مجازات درباره خوب یا بد بودن انسانها را به خود می دهند

با دینشان همه دنیا را کثیف می کنند

بله دوستان به ناگاه به او گفتم استاد درست است که هر انسان بعد از مرگ خدا می شود

طفلی با آن مغز حودکوچک کرده اش هنگ کرد و چون قبلا هم سخنانی دیگر از من شنیده بود که برای مغر بیمار او عجیب بود با تندی برخورد کرد

اما من گفتم صبر کنید و توضیح دادم که البته توضیحی دادم که ساکت شد و حتی یک عذر خواهی هم نکرد بخاطر برخورد تندش

خدا که هیچ وقت اشتباه نمی کند تا عذر بخواهد بلکه برداشت من بود که فکر کردم آن خدای زمینی احمق اشتباه می کند

دوستان عزیزم نوشته بالا را در ابتدای بحث گفتم تا بدانید هیچ انسانی حق ندارد انسان دیگر را بهتر از خود بداند و در این راستا لطفا به داستان موسی و خداوند آنجائی که خداوند به موسی گفت موجودی را بیاور کهه فکر می کنط در نزد من از تو بهتر است

و موسی بعد از ساعتها جستجو سگ کثیف و علیلی را در کیسه انداخت و تا نیمه های راه و تا قبل از رسیدن به سرزمین مقدس یعنی طور برد

اما پشیمان شد

و وقتی رسید خود خداوند ندا داد که موسی به بزرگیم سوگند اگر آن سگ را آورده بودی از پیفامبری خلغت می کرذم

چون تو حق نداری تصمیم گیری کنی از طرف من که چه کسی بهتر از تو است

دوستان عزیز همین یک مثال بسیار معنا دار که خداوند بزرگ برای اندطشه نوع بشر قرار داد برای انسان شدن انسان کافی است

و دقت کنید که موسی بهترین بنده خداوند بود که به درجه پیفامبری و از همه مهمتر هم صحبت شدن با خداوند این انرژی بی پایان جهان دست یافت

اما خداوند با همه خوبیش به او گفت وای به حالت اگر از نظر من خودت را بهتر از یک سگ بدانی

و نمونه دیگر آن باز در این شعر بسیار زطباست که اینطور شروع می شود

....دید موسی شبانی را به راه

و من پیش خودم می گویم وای به حال مسلمانانی که به خود اجازه می دهند معتقدین ادیان دیگر را کافر بدانند

دوستان بحث اصلی به درازا رفت اما با توجه به اثر مهمی که این نوشته در شما خواهد داشت

اگر اندیشه کنید

زمان مهم نیست

زیرا والاترین عبادت وقتی است که انسان زمان را برای اندیشه صرف کند

آری دوستان بپردازیم به اینکه انسان روزی به تمام معنا خداوند خواهد شد

در همه ادیان و مذاهبی که تک خدائی هسند ، روزی انسان به سرزمین موعودی خواهد رفت که به قول خداوند همه آنها در آن سرزمین موعود عمری جاودان خواهند داشت

و همه انسانهای پاک به سرزمین خوبی ها خواهند رفت و برای همیشه در آنجا زندگی خواهند کرد با هر آنچه که بخواهند

پاک پاک بدون هیچ گناه و با عمری جاودان و بدون مرگ

و این یعنی اینکه دو ما از نظر پاکی و عمر هر یک خدا خواهیم شد

میخواستم سگت بشم

 

می خوام سگت بشم

یه سگ آواره

و در اینجا تصویر بردار هم که مشخص است خوب به کارش وارد است با استفاده از انواع ترفندهای روانشناختی تصویر برداری طوری زاویه تصویر برداری را تعیین می کند که چهره جوان ایرانی دقیقا شبیه یک سگ می شود

خوار و ذلیل

و این یعنی که ای بچه عرب من که جوان بزرگ و بالغ ایرانیم در برابر تو کودک یک سگم

و من می دانم که کارشناسان ما ( که مثل من و ما هستند ) دیگر اینقدر بی شعور شده اند که نمی دانند تلقین روانی ناخودآگاه و غیر مستقیم یعنی چه

و بی شک نمی دانند که اثر این نوع تلقین مخرب تر از بمب اتم است برای نابودی یک نسل که سرآعاز آن نابودی ریشه و پایان آن نابودی جوانان است

چون کارشناسان و دلسوزان این فرهنگ هم جزء ما هستند

و این همان هدفی است که این قوم پست چون در دنیای حقیقت نمی توانند به آن دست یابند می خواهند در افکار و در فیلم به آن رویای همیشه شیرین دست یابند و بیچاره ها از این واقعیت مهم غافلند که

اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است

این بیچارگان نمی دانند که مشکل حقارت آنها نه زائیده تقدیر است و نه قوم دیگر

بلکه فرهنگ آنهاست که ریشه آنهاست

و شاید آنها به خیال خود فرهنگ ما را نابود کنند

حال اینکه نمی دانند فرهنگ نابود شدنی نیست بلکه حداکثر کاری که می توانند انجام دهند یک نسل را از فرهنگش دور کنند

و من نمی دانم تاریخ را نمی خوانند

همانطور که ما ایرانیان بیشتر زمان گذشته خود را سرافراز بوده ایم باز هم سرافراز خواهیم شد و روزی دوباره به اصل خود بازخواهیم گشت

همانطور که تاریخ شما نشان داده شما هم به اصل خودتان باز خواهید گشت

که اگر عیر از این بود که نظم و نظام در جهان معنا نداشت

اگر باور ندارید نگاهی به اجداد ما ایرانیان و دانش آنهابیندازید و سپس نگاهی به دانش اجداد خودتان بیندازید

مشکل شما این است که از حقیقت می خواهید فرار کنید تنها به این خاطرکه تلخ است

اما بدانید خوب یا بد تلخ یا شیرین حقیقت است و نمی توانید از آن فرار کنید

بی اصالتی تا کی

لطفا به اصلتان بازگردید و با تقدیرتان مبارزه نکنید ، زیرا برای شما جز فرو رفتن بیشتر در نکبت سودی نخواهد داشت

پس لطفا به تنها وظیفه خود که بخاطرش آفریده شده اید بپردازید که همانامبارزه با رشد بی رویه نسل سوسمار و مارمولک است و از دستور تقدیر سر پیچی نکنید

..

و من امروز و از این قسمت درسهای زیادی آموختم

آموختم که یک بازیگر می تواند بازیچه هم باشد

آموختم که یک پیر مرد مثلا دنیا دیده و با تجربه می تواند آنقدر خرفت بشود که به خاطر یک مشت پوند دست به کاری بزند که به خداوند سوگند از نظر من یک زن تن فروش در برابر آن یک انسان با شرافت است

زیرا که یک زن تن فروش در مقابل پول تن خود را می فروشد اما یک بازیگر بازیچه فکر خود و همه هستی خود را می فروشد

آموختم که اگر یک پسر به دختری بگوید که شما با خواهر من که نمی شناسیدش نامه نگاری کنید تا ما با هم از این راه دوست شویم کاملا حلال است

آموختم که همه چیز برای همه حلال نیست

آموختم که به نام پاکترین نماد ها هم که حتی حسین باشد میتوان دزدی کرد ، زیرا گرگ در لباس میش در گله می آید تا کسی نفهمد که گرگ گرگ است

اما بزرگترین درسی که آموختم این بود که نمی گویم مردم ما ( بلکه ما مردم) چقدر بی غیرت شده ایم
ادامه مطلب

حدیث هایی از امام علی (ع)

۱.مثل دنیا ماننده مار است که زیر دست انسان نرم و ملایم است

ولی سم کشنده درون آن می باشد

نادان بی خرد به آن علاقه پیدا می کندوهوشمند عاقل از آن برهذر می شود.



2.انسان مومن اوقات زندگی خود را به سه بخش تقسیم می کند

قسمتی از آن صرف مناجات با پروردگارش

وقسمت دیگر برای خرج و مخارج زندگی اش

و قسمت دیگر را صرف لذت های حلال و پسندید دنیا


3.غیبت آخرین کوشش شخص ناتوان است


4.تمام زهد و تقوا در دو جمله از قرآن آمده است که می فرماید

بر گذشته تاسف نخورید و نسبت به آینده شاد و دلبند نباشید


5.بیچاره فرزند آدم که درامد زندگی اش نامعلوم،علت بیماریش نامعلوم،

کردارش در جایی مخصوص،پیشه او را می آزارد،آب یا غذاییدر گلویش او را می کشد

و عرق او را متعفن و بد بو می سازد


6.علم میراث گران بهایی است و ادب لباس فاخر و زینتی است

و فکر آینه ای صاف


7.زبان درنده ای است که اگر رهایش کنی دندان می گیرد


8.هیچ سروتی چون عقل نیست و هیچ فقری چون جهل نیست

هیچ میراثی چون ادب نیست و هیچ چیز ماننده مشورت نخواهد بود.

9.انسان زیر زبان خود پنهان است


10.از دست دادن فرست ها غم انگیز است


11.دنیا دو روز است روزی به سود تو و روزی به زیان تو

روزی که به سود توست به خوش گذرانی و غرور پرداز

و زمانی که به زیان تو است شکیبا باش


12.عمری که خداوند از فرزند آدم در آن اتمام حجت می کند

و عذرش را می پذیرد شست سال است


13.سینه شخص عاقل صندق اسرار او است

و خوش رویی دامن محبت است


14.با مردم آچنان معاشرت کنید که اگر بمیرید

بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق بورزند


15.قلب احمق در دهان اوست و زبان عاقل در قلب اوست


16.قناعت مالی است که هرگز تمام نمی شود


17.اهل دنیا همچون سوارانی هستند که که آن ها را می برند و آنها در خوابند


18.تعجب می کنم از کسی که نا امید می شود ولی استغفار با اوست


19.هر کس ما اهل بیت را دوست دارد باید چادر فقر

را برای خود آماده کند یعنی خود را آماده انواع محرومیت ها

فشار ستمگران کند


20.خداوند فرشته ای دارد که هر روز فریاد می زند

بزایید برای مرگ و گرد آورید برای نابودی و بنا کنید برای ویران شدن


21.عاجز ترین مردم کسی است که از بدست آوردن

دوست عاجز بماند و عاجز تر از او کسی است که

دوستان بدست آورده را از دست بدهد


22.بهترین غنا وبینیازی ترک آرزوهاست


23.کسی که جمله نمی دانم را ترک کند

خود را به کشتن میدهد


24.کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند

خداوند میان او و مردم را اصلاح می کند

و کسی که آخرتش را اصلاح کند خدا کار دنیایش را اصلاح می کند


25.مسجد از دوستان خداست ، نماز گاه فرشتگان پرور دگار

و محل نزول وحی خدا،و تجارت خانه اولیای حق


26.دنیا دار گذر است و نه دار اقامت


27.دوست انسان دوست او نخواهد بود مگر اینکه برادرش را در سه حالت فراموش نکند

اول:هنگامی که دنیا به او پشت کرده

دوم:به هنگامی که غایب است

سوم:بعد از مرگش


28.ایمانتان را با صدقه واموالتان را با زکات و امواج بلا را با دعا


29.مردم سه گروهند :

اول:عالمان الهی

دوم:دانش طلبانی که در راه نجات دنیا هستند

سوم:احمقان بی سرو پا که دنبالهر صدا می دوند


30.آخرت نزدیک و توقف در دنیا کوتاه


31.کسیکه به حساب خودش برسد سود می برد

وکسی که از خویشتن غفلت کند زیان می بیند


32.درباره تفسیر ایمان از مولا علی سوال می شود

فرمودند ایمان شناخت با قلب اقرار به زبان و عمل با اعضاست


33.ترک گناه آسنتر از تقاضای توبه است


34.از امام درباره فاصله میان مشرق و مغرب سول شد؟

امام فرمودند : مسیر به روز خورشید


35.عابرویت جامد است در خواست و تقاضا آن را مایع می کند

ببین نزد چه کسی آن را می ریزی