اگه یه روز
برو گم شو دیگه حوصلتو ندارم
مطرب عشق
خداوندا من چیزی دز این دنیا پوچ و سیاه دارم که شما در اون بارگاه عظیم و پاکت نداری٬من چیری دارم و خواهم داشت که شما ندارید و نخواهید داشت
تمام آنچه خواستی و کسی نفهمید،بین شب و آیینه و من و تو
چه رازی نهفته.رازی عطشناک رازی زلال که ابتدایش آرزوهای کال من بود
و انتهایش را
...کسی نفهمید
-------------------------------
در دل شب دعای من، گریه بی صدای من، بانگ خدا خدای منبه خاطر تو بود و بسپاکی لحظه های من، گریه های های من، گوهر اشکهای منبه خاطر تو بود و بساین همه بی پناهیم، این همه سر به راهیم، این همه بی گناهیمغصه به جان خریدنم، از همه کس بریدنم زخم زبون شنیدنمبه خاطر تو بود و بسرو به خدا نشستنم، نذر و دخیل بستنمسوز من و گداز من، اشک من و نیاز منبه خاطر تو بود و بس
------------------------
سهم من از بودن تو فقط یه خاطرس همین و بس!دارم به آخر خط میرسم از اونور شب اومدم !می خوام تو این سکوت تلخ ٌصــــــــــــــــــــــــــدا تو از یاد ببرم!بگزار کخ کوله بارمو رو شونه شب بذارم! بــــاید که از اینجا برم٬فرصت موندن ندارم!قصه ما تموم شده با به علامت سوال ؟
اگر سلطنت بلد نباشم سلطنت نمی کنم
اگر زندگی بلد نباشم زندگی نمی کنم
اما اگر دوست داشتن را بلد نباشم بخاطر تو یاد می گیرم
-------------------------
وقتی دلت میگیره چیکار می کنی ؟ یه دیوار پیدا می کنی تکیه میدی به دیوار و می زنی زیر گریه
!
یا بی تفاوت می زنی تو بی خیالی ؟!ولی به هر حال اگر دلت گرفت خوشحال باش
چون تو یکی از آدمهای با احساسی هستی که در دنیا باقی مانده
--------------------
به قناری گفتم چه کسی حرف دل ما به تو گفت
از کجا می دانی که به این زیبایی
و به این آسانی
از دل عاشق ما می خوانی
------------------------
پرنده ای که چنین بی دریغ می خواند
بهای حنجره اش را چقدر می داند
------------------
آنچنان عاشقیم و بی باکیم
که گمان می کنند ناپاکیم
میسرایند شعر پاکی ما
لیک آن لحظه ای که در خاکیم
نام کوچک تو را از خاطر برده ام
...
دلت را به مهتاب بسپار----------------------
گاه آرزو می کنم برای تو پرتوی آفتاب باشم
تا دستانت را گرم کنم
اشکهایت را بخشکانم و خنده را بر لبانت باز آرم و یخ پیرامونت را آب کنم
------------------
اگر سلطنت بلد نباشم سلطنت نمی کنم / اگر زندگی بلد نباشم زندگی نمی کنم
اما اگر دوست داشتن را بلد نباشم بخاطر تو یاد می گیرم
--------------------------
عشق شهوت نیست / شهوت عشق نیست
------------------
هفت سال ،شعرهایم را به آب سپردم
چشمانم برای تو.....دیگه نمی خوام جایی رو ببینم ...به جز صورت تو
.....
دستانم برای تو.....دستانی که نمی توانند تو را لمس کنند را نمی خواهم....
اشکانم برای تو..... چون نمی خواهم برای دیگری جاری شوند.....
قلبم برای تو.....چون تمام تپش هایی قلبم برای تو بود و بس......
جسدم برای خاک.......چون از ان متولد شدم.....به آن هم باز خواهم گشت....
گفته هایم برای تو......چون فقط برای تو گفتم...
عشقم برای تو.....چون دیگر نیستم تا عاشق باشم....
خواطراتم را خواهم برد....و دیگر چیزی در این دنیا .......از من ....نخواهد ماند.....
و دیگر چیزی ندارم که به کسی بسپارم......
دوستت خواهم داشت....
و این آخرین باری است که با چشمانی پر از اشک.....
با قلبی پر از آرزو های بر باد رفته......
با دستانی لرزان.........با آرزوهایی که همیشه برای تو داشتمنفس می کشم
....
بدرود ای زندگیمنتظر چی هستی ؟؟؟؟؟
زیبایی عشق
زیبایی عشق به سکوته نه فریاد