بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

با حال ترین فرقهای مردها با زنها

 

آینده:
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد  تا زمانیـکـه ازدواج نـــکرده هــــرگز نگران آینده نخواهد بود.

موفقیت:
یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند.

ازدواج:
یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواج میکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند

روابط:
اول از همه، یک مرد یک رابطه را یک رابطه بحساب نمی آورد. وقتی رابطه ای تمام میشود، زن شروع به گریه نموده و سفره دلش را برای دوستان دخترش میگشاید و نیز شعری با عنوان "همه مردها نادانند" می سراید. سپس به ادامه زندگیش میپردازد. مرد هنگام جدایی اندکی مشکلاتش بیشتر است. 6 ماه پس از جدایی ساعت 3 نیمه شب یک پنجشنبه، تلفن میزند و میگوید: "فقط میخواستم بدونی که زندگیمو از بین بردی، هیچوت نمی بخشمت، ازت متنفرم، تو یه دیوانه ای، ولی میخوام بدونی باز هم یه فرصتی برامون باقی مونده." نام این کار تماس تلفنی "ازت متنفرم/عاشقتم" است که 99 درصد مردان حداقل یک بار آنرا انجام میدهند. برخی کلاسهای مشاوره ای مخصوص مردان برای رها شدن از این نیاز تشکیل میشود که معمولا تاثیری در بر ندارند.

بلوغ:
زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشونداغلب دختران 17 ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند.

فیلم کمدی:
فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال نقطه چین شروع می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای بامشاد را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند.

دست خط:
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و "ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد.

حمام:
یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.

خواروبار
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد.

بیرون رفتن:
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاظر است، یعنی برای بیرون رفتن حاظر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاظر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.

گربه:
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.

آینه:
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان...

تلفن:
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.

آدرس یابی:
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم."

پذیرش اشتباه:
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.

فرزند:
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار، آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.

لباس شیک پوشیدن:
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.

شستن لباسها:
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.

عروسی:
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی."

اسباب بازی:
دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.

گل و گیاه:
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.

سبیل:
بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.

اسامی مستعار:
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.

پرداخت صورتحساب میز:
وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارندوقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند.

پول:
یک مرد 2000 هزار تومان برای یک جنس 1000 تومانی مورد نیازش می پردازد. یک زن 1000 تومان برای یک جنس 2000 تومانی که نیازی به آن ندارد می پردازد.

بگو مگوها:
حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود.

بله گفتن خانومها سر سفره عقد


تا حالا به نوع بله گفتن خانومها سر سفره عقد دقت کردین؟ بسته به گرایش یا علاقه هر کسی یه جور بله میگه.
مثلا:
عروس عادی : با اجازه بزرگترها بله این اصولا مثل بچه آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه
عروس لوس: بع..........له... عروسهای لوس رو باید فقط سپرد به داماد و حجله
عروس زیادی مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،...، زن عمو کوچیکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسی خانوم جون ، ... ، ... (این عروس خانوم آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین دوباره از اول شروع میکنه به اجازه گرفتن ... !
عروس خارج رفته: با پرمیشن گریت ترهای فمیلی ... اُ یس (این هم باید به سرنوشت عروس لوس برسه تا شاید آدم بشه
عروس خجالتی: اوهوم قابل توجه بعضیا)
عروس پاچه ورمالیده: به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فامیل این بزغاله (اشاره به داماد) آره.... ( وضعیت داماد کاملا قابل پیش بینی است)
عروس رشتی: اووو اگر اهالی محل موافقند بنده مخالفتی ندارم
عروس هنرمند: با اجازه تمامی اساتیدم، استاد رخشان بنی اعتماد، استاد مسعود کیمیایی، ...، اساتید برجسته تاتر، استاد رفیعی، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجی ، شیر علی قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلین مونرو، مرحوم مارلین دیتریش، مرحوم مغفور گری گوری پک و ... آری میپذیرم که به پای این اتللوی خبیث بسوزم چو پروانه بر سر آتش ... ( تو که مادر منو **** این ستاره ها یه حرف بدی بود که داماد به عروس زده بود ما هم سانسورش کردیم)

عروس داش مشتی: با اجزه بروبچ مُجلی نیست من که پایه ام ... (با عرض تشکر از داش اسی عزیز)
عروس زیادی مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین ... اعوذ با... منم شیطان رجیم یس و القرآن الحکیم .... الی آخر .... ( و در آخر ) نعم (دلم به حال داماد مفلوکِ خاک بر سر میسوزه که احتمالا توی حجله عروس خانوم یه دور براش مفاتیح رو ختم میکنه تا بعد ... استغفر ا...)
عروس فمنیست: یعنی چی؟! چه معنی داره همش ما بگیم بله ... چقدر زن باید تو سری خور باشه چرا همش از ما سؤال میپرسن ! ... یه بار هم از این مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسین ... (اصولا این قوم فمنیست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و یه چیزی ازشون بپرسن ... فقط باید زد تو سرشون و بهشون گفت همینه که هست میخوای بخواه نمیخوای هم چیز لقت

با ما به یکی از آرایشگاه های زنانه شهر بیایید

تریبون فمینیستی ایران:
حوالی میدان ونک , زیر سایبانی رنگارنگ, تابلوی آرایشگاهی نصب شده است. این آرایشگاه از ساعت 9 صبح تا 5 بعداز ظهر وحتی جمعه ها باز است. ازچند پله که پائین می رویم, دیوار آهنی کوچکی را دور زده وباز هم پله. دیوار آهنی به منزله حفاظی است که مردان نتوانند از خیابان, دراصلی سالن را ببینند. در دوم را خانمی باز می کند. وارد راهرویی باریک و بلند می شویم, به محض ورود بوی تند فیکساتور مو وعطرهای مختلف زنانه به مشام می رسد.

سمت چپ و راست راهرو هم دو در کوچک است که روی یکی از آنها نوشته شده "مدیریت سالن" ودیگری "اتاق عروس". از لای در اتاق عروس می توان داخل اتاقی را که نسبتا" بزرگ است دید، اتاقی که بیشتر شبیه مطب دندان پزشکی است. صندلی که به همان فرم مطب وسط اتاق قرار گرفته و چندین لامپ پر نور از بالای آن آویزان شده است. ویترین بزرگی که پر از انواع تاج وگل سر عروس است و وسایلی که بعدا" متوجه شدیم وسایل الکترولیز و تاتو است سمت دیگری از اتاق قرار دارد. سالن مملو از همهمه های زنانه است, صداهایی که با صدای سشوارها وآهنگی از علیرضا افتخاری در هم آمیخته. وسط سالن باجه ای است که سه زن در آنجا نشسته اند, بنا بر کاری که داری باید فیش تهیه کنی و نام کسی را که مشتری او هستی بگویی.

آذر بازنشسته آموزش وپرورش ,58 ساله برای های لایت موهایش به این آرایشگاه آمده, کلاهی برروی سر اوست وزن آرایشگر با قلاب وحساسیت بسیاری تارهای موی او را از کلاه بیرون می آورد. آذر مِی گوید:" روزگاری که جوان بودم رنگ کردن وکوتاه کردن موهایم وآرایشم به سلیقه خودم وشوهرم بود والان که بچه هایم بزرگ شده اند آنها نظر مِی دهند . حالا هم اصرار دارند که موهایم را های لایت کنم ". اوصاحب دودختر 20 و29 ساله است که به اتفاق آنها هر ماه به اینجا می آیند, با اعتراضی که پشت لبخندش مخفی است می گوید". حداقل ماهی صدهزار تومان باید خرج رنگ مو و صورت مان کنیم. تفریح مان شده آمدن به آرایشگاه واینجور کارها".

زنی که کنار آذر روی صندلی دیگری نشسته و جوان ترازاوست نیز ازمشتریان چندساله آرایشگاه است چرا که همه اورا می شناسند واحترام خاصی برایش قائل اند . حمیرا موهای بلند و شرابی رنگی داردکه برای براشینگ موهایش آمده , چرا که امشب میهمانی دارند و نمی خواهد که "میزبانی خسته و کسل باشد ". او که زنی نسبتا" چاق است که از زیورآلات فراوانی هم استفاده کرده , لباس تنگی برتن دارد و می گوید : " شوهرم عاشق تنوعه , دوست داره همیشه توی خونه مرتب و تمیز باشم . خصوصا روی آرایش ناخن و موهایم خیلی حساسه هرماه کلی پول بابت این جور کارها خرج می کنم . حمیرا می گوید :" مگر مردها ازما چه می خواهند خوش رویی و ظاهر مرتب ! " او جایش را عوض می کند و مقابل صندلی مانیکوریست می نشیند , او که درماه صدها هزارتومان خرج ظاهرش می کند , غافل ازاین است که با هرحرکتی بوی تند بدنش فضا را پرمی کند . مرجان دختر جوان و ریزاندامی است که دراین آرایشگاه مسئول براشینگ است . پس ازرفتن حمیرا می گوید : " بعضی وقت ها من به جای اینها حوصله ام سر می رود . هرروز خودشون رو یه مدل درست می کنند , اون هم برای خاطر یکی دیگه نه این که خودشون بخوان "

هوای با حرارت سشوارها و بوی انواع مواد اسیدی فضا ازهمه بیشتربرای مانیکوریست آرایشگاه که ارمنی است آزار دهنده است. هشتمین ماه بارداری خود را پشت سر می گذارد. دختر جوانی زیردست اوست شاید 20 ساله, موهای لختی دارد . پائین موهایش را رنگ زرشکی کرده , تاپ مشکی به تن دارد که لباس زیرش اززیر آن مشخص است , تقریبا همرنگ پائین موهایش است . بدون توجه به وضعیت مانیکوریست پاهایش را روی زانوی او گذاشته و او چند باررنگ ناخنش راعوض می کند . با سماجت می گوید : " لطفا رنگ موهایم باشد ". دختر کلافه شده است و به مانیکوریست دیگری که کناراوست نگاه می کند و به ارمنی چیزی می گوید . همکارش هم فقط سرش راتکان می دهد.

وقتی با او حرف می زنیم می گوید : " معلوم نیست زن ها ازخودشون چی می خوان همین ده تاناخن رو هر روز یک مدل می کنن . یکی می گه نگین بذار , یکی میگه روش گل بکش , یکی می گه حلقه ازش درکن . اینا همه اش افراطه این دیگه زیبایی وتنوع نیست. من که چند ساله این کارمه نهایت آرایشم یک رژ لبه آن هم کم رنگ , شوهرم ازآرایش غلیظ بدش می آد . می گه زن رو جلف می کنه . من بیشتر به پوستم می رسم . باخوردن میوه و سبزیجات و لبنیات . چند مدل ماسک طبیعی هم بلدم همون ها رو روی پوستم می مالم . هم کم خرجه , هم مفید ". با خودمان می گوییم او هم که به قول خودش می خواهد طبیعی باشد از زاویه دید شوهرش به زن ها و – به خودش - نگاه می کند!

در قسمتی که موها را کوتاه می کنند. دختری جوان نشسته است. موهایش چندان بلند نیست . اما می خواهد کوتاه ترش کند: خیلی کوتاه می خوام بشه. این قدر که حتی این روسری ... را بردارم و همینطوری برم توی خیابان. زنی که حدود 50 سال سن دارد و متعجب می گوید: همه خوشگلی دختر به موهاشه. حیف نیست دخترم؟ بعد هم اگر بخوای عروسی کنی که مو می خواهی! چرا می خوای خودتو مثل پسرها کنی؟ مردها دختر مو بلند رو بیشتر می پسندند. به من و امثال من نگاه نکن. ما دیگه پیر شدیم.
دختر می خندد: به من چه که مردا دختر مو بلند می پسندند, خب بپسندند. اما من این طوری می پسندم. شما هم همون طوری که خودتون دوست دارین, موهاتونو کوتاه کنین. قانون دوست داره بپوشوندمون
و مردامونم دوست دارن به میل اونها خودمون رو درست کنیم! پس ما چی؟!... پدر مردا!
و زن نگاهی مدل "آخر زمانی" به دختر می اندازد و باقی حرفش را می خورد...

دراینجا علاوه بر آرایش تاتو هم می کنند . اتاق مخصوص این کارهمان اتاق عروس است. دخترجوانی دراین اتاق روی همان صندلی که بیشتر شبیه صندلی دندانپزشکی است نشسته و مشغول تمدید تاتو روی بازویش است . یک گل رز. اومی گوید :" ازچهارسال پیش این رو بازومه , هرسال تمدیدش می کنم . الان هم نزدیک تابستونه هم لباس باز می پوشم هم میرم استخر , کم رنگ شده بود اومدم پررنگش کنم ."
اوهمراه دوستش شیوا به اینجا آمده , اونیز قبلا خالکوبی کرده , بلوزش رابالا می زنه , کمرش راتابالا خالکوبی کرده , طرحی مثل حروف الفبای چینی , او اطراف نافش راهم با چند حلقه تزئین کرده و می گوید : " تابستونا بلوز نیم تنه می پوشم . شکم و پشتم بیرونه خیلی خوشگل می شه " . او درباره آرایش زنان عقاید جدیدی دارد . " دیگه آرایش صورت و مو دمده شده الان همه جای دنیا رو بدن کارمی کنن . یکی از دوستام کنار ابروشو با تیغ خط انداخته بود این خودش یه آرایش ساده و مد روزه ."

خانم ... مسئول آرایش عروس این موسسه است . به اتاق می آید و روبه دختر جوانی که مسئول تاتو است می گوید :" الان عروس حاج خانم رو می آرن ."
چند دقیقه بعد چهار زن وارد اتاق می شوند . دونفرازآنها حجابشان کامل است و چادری هستند . دخترجوانی همراه آنهاست . بسیار زیبا با چشمان آبی . جعبه سفید وبزرگی را باخود آورده اند که به خانم مسئول می سپارند . او تاج عروس را ازدرون جعبه درمی آورد و ژورنال هایی راکه مربوط به آرایش مو وصورت عروس است دراختیار آنها قرار می دهد . و تاکید می کند , "اینها همه مدل 2004 هستند ."
زنی که بسیار جوان و مادر داماد هم هست روبه مسئول می گوید :" عروس خوشگلم رو به تو می سپارم می دونی که پسرم یکی یک دونه است !" و عروس خوشگل حتما قند تو دلش آب می شود.!
آنها ازیکی دوماه قبل وقت گرفته اند و عروسی هم روز میلاد حضرت محمد است . امروز قرار است بنا به خواسته داماد موهای عروس را روشن تراز رنگ طبیعی اش کنند. چون داماد زن بور دوست دارد. هرچند عروس تمایلی برای این کار ندارد و بعد ازدیدن مدل های مو می گوید: " ببینید این مدل مو با تاج من به موهای تیره و شرابی بیشتر می آد خودشو بیشتر نشون می ده ."
پاسخش را مادرش با این جمله می دهد : " علف باید به دهن بزی شیرین باشه..."
زن ها می خندن . کار تاتو دختر جوان هم تمام شده , خواهر داماد که حالا چادرش را برداشته روبه دختر جوان می گوید : " درد داره "
-
نه اولش می سوزه اما بعد عادی می شه .
-
آخه می خوام من هم تاتوکنم . اما می ترسم . می خوام بین بازو و سینه ام رویک طرحی چیزی بندازم .
-
و روبه مسئول آرایش عروس می گوید:
-
راسته می گن خیلی ها از طریق تاتو به ایدز مبتلا شدن؟
خانم ...حرف اش را قطع می کند وتوضیح مفصلی در باره رعایت نکات ایمنی وبهداشتی این مرکز می دهد.
مادر داماد که خنده از روی لب هایش کنار نمی رود. از او می پرسد: "شنیده ام مد شده روی بدن عروس ها نقاشی می کنن. لباس عروس من هم بازه , خیلی خوشگل می شه اگه برای اوهم نقاشی بکشید. لباس خوابش هم گل بهیه اگه رنگ گل ها با آن هماهنگ باشد خیلی شیک تر می شه !.....
خواهر داماد بدون معطلی ازدرون کیسه یک پارچه گل بهی بیرون می آورد.
"
مامان اینو می گه از مزون خانم .... در پاساژ.... خریدیم. خوشگله نه ..."
عروس کلافه است ورنگش قرمز شده,مادرش هم برای خانم ... توضیح می دهد که خانواده داماد برای خرید عروس ولخرجی کرده اند...و مادر
داماد تاکد می کند: یه دونه پسره و هزاران آرزو...

آرزوها را در آرایشگاه جای می گذاریم و بیرون می زنیم.وقتی از آرایشگاه خارج می شویم , نم نم باران شروع شده است و نسیم ملایمی می وزد. تصاویر و صدا ها در برابر چشم ها و درون انواع لایه های درونی گوش هایمان می رقصند. چقدر دلمان می خواست بی هیچ تکلفی, بی هیچ آرایش و پیرایشی, این موها را همان طور که هستند به دست باد می سپردیم...

راز خلقت زن

مرد: خداوندا، چرا چشمهای زن را اینقدر زیبا آفریدی؟!

خدا: برای اینکه با این چشمان زیبا تو را ببینید و تو را مست سازد.

مرد: خداوندا، چرا لبهای زن را اینقدر زیبا آفریدی!؟

خدا: برای اینکه ترا ببوسد.

مرد: خداوندا، چرا پوست زن را اینقدر لطیف آفریدی!؟

خدا: برای اینکه تو آن را لمس کنی و لذت ببری.

مرد: خداوندا، چرا زنها را اینقدر احمق آفریدی!؟

خدا: برای اینکه بتواند عاشق موجود بی‌خاصیتی مثل تو بشود و از تو نگهداری کند.

اشک زن

یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه میکنی؟ مادرش گفت: چون من زن هستم. پسر بچه گفت: من نمی‌فهمم. مادر گفت: تو هیچ‌گاه نخواهی فهمید. بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید که چرا مادر بی‌دلیل گریه میکنند؟ پدرش تنها توانست به او بگوید: تمام زنان برای «هیچ چیز» گریه میکنند. پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل شد ولی هنوز نمی‌دانست که چرا زنها بی‌دلیل گریه میکنند.

بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را میداند. او از خدا پرسید: خدایا، چرا زنان به آسانی گریه میکنند؟

خدا گفت: زمانی که زن را خلق کردم میخواستم او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه‌های او را آنقدر قوی آفریدم تا بار تمام دنیا را به دوش بکشد. و همچنین شانه‌هایش آن قدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد و من به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن ناامید شده‌اند او تسلیم نشود و همچنان پیش برود. به او توانایی نگهداری از خانواده‌اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون این که شکایتی بکند. به او عشقی داده‌ام که در هر شرایطی بچه‌هایش را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آنها به او آسیبی برسانند.

به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد. به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی‌رساند اما گاهی اوقات توانایی همسرش را آزمایش میکند و به او این توانایی را دادم که تمامی این مشکلات را حل کرده و با وفاداری کامل در کنار شوهرش باقی بماند. و در آخر به او اشکهایی دادم که بریزد. این اشکها فقط مال اوست و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آنها نیاز داشته باشد.

او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک میریزد. خدا گفت: می‌بینی پسرم، زیبایی یک زن در لباسهایی که می‌پوشد نیست. در ظاهر او نیست و در شیوه آرایش موهایش نیست و بلکه زیبایی یک زن در چشمهایش نهفته است. زیرا چشمهای او دریچه روح اوست و قلب او جایی است که عشق او به دیگران در آن قرار دارد.